جهش تولید با مشارکت مردم
  • ساعت : ۱۰:۵۳
  • تاريخ :
     ۱۳۹۷/۰۲/۲۶ 
گفتگو با آقای انگار نویسنده ای موفق از خانواده شركت متن

فردا را هيچگاه نميشود در روزمرگي مردم جست و جو كرد و يا رسيدن به فرداها را با طلوع خورشيد صبحگاهي نظاره گر بود. فردا  يعني چشمهايي بي سو، در پس انديشه هايي ژرف، فردا يعني گوشهايي پر از شوق شنيدن، فردا از آن قلبهايي است که آرمان گرايي را اراده مي کنند و مي كوشد تا از گوهر خويش،‌ از وجود، تفكر و تجربه هايشان بر انگيزه هاي امروز تاثير گذارند، ‌روح كساني كه با از خود گذشتگي،‌ اميد دارند انسانيت را براي هر لحظه از زندگي در اين دنياي پر از هياهو به ميراث گذارند. فردا نمود تفکر و احساس تک تک ماست ... با سلام لطفا خود را معرفي فرماييد؟ فرزان انگار هستم، متولد 1359، ‌تهران. مدرك ليسانس علوم ورزش را در سال 1383 از دانشگاه خوارزمي تهران و فوق ليسانس مديريت استراتژيك را از دانشگاه wws کوالالامپور مالزي در سال 1391 دريافت نمودم. سال1384 بنا به دعوت آقاي دكتر شاه بندر زاده مديريت وقت خدمات شهري سازمان منطقه ويژه اقتصادي انرژي پارس، كه استاد مديريت دانشگاه خليج فارس نيز بودند، در پروژه ايجاد زير ساخت هاي منطقه اقتصادي انرژي پارس همكاري نمودم. سال 1388 در شركت مهندسي و توسعه نفت واحد روابط عمومي به عنوان مسئول وب سايت و سپس مسئول تشريفات مشغول به كار شدم. پس از مدتي نيز در حيطه مديريت بحران، جذب امور ايمني و بهداشت محيط زيست شدم و تا حال حاضر در اين زمينه فعاليت مي نمايم. در هر حوزه كاري، سعي ميكنم مدارك آكادميك را اخذ و يا در دوره هاي مختلف و يا كارگاههاي تخصصي مربوطه شركت كنم. در زمينه ايمني و مديريت بحران در بسياري از دوره هاي برگزار شده آكادميك كه در دانشگاههاي معتبر نظير دانشكده فني تهران و ... شركت نمودم و مدارك آن ها را اخذ نمودم. در چه زمينه هايي فعاليت داشته ايد؟ در سال 1385، جذب شركت فناوري اطلاعات پرند شدم و حدود 8 سال قائم مقام مدير عامل آن شركت بودم. پس از آن در سال 1388 به استخدام شركت مهندسي و توسعه نفت در آمده و مسئول وب سايت شدم. در زمينه ادبيات، فيلم نامه نويسي و ويرايش فيلم نامه و متون، با باشگاه جوان راديو همكاري داشتم و اولين رئيس بخش نويسندگان باشگاه جوان بودم. پس از آن در گروه كودك شبكه سراسري صدا و سيما مشغول به كار شدم. در آن زمان بود كه بين كار در صدا و سيما و صنعت نفت، صنعت نفت را انتخاب كردم و از اين بابت بسيار خشنود هستم. از سال 1382 در مجله طنز و كاريكاتور با درج مطالبم در ستون ثابت "تخته سياه" فعاليت خود را آغاز نمودم و با گسترش ارتباطاتم، بيش از دوسال است كه رئيس روابط عمومي مجله طنز و كاريكاتور هستم. چگونه وارد حرفه نويسندگي شديد؟ ناخواسته، واقعا ناخواسته ... بخاطر اوضاع خانوادگي و روابطي كه با اشخاص مختلف داشتم، در بطن اتفاقات اجتماعي، فرهنگي، سياسي و رخدادهاي كشور كه بعضا موجب بوجود آمدن شرايط امروز ايران گرديده، بودم. همواره تلاش مي نمايم تا اين مسائل را بيشتردرك كنم. به نظرم كاملا مي دانم كه ايران كجاست و شناخت خوبي از فرهنگ مردم كشورم دارم. ذاتاً روحيه اي دارم كه نظاره گر است و اين نظاره گري باعث شده تا بتوانم تجربيات و احساساتم را راجع به اطراف و رخدادها بهتر به رشته تحرير درآورم. يكي از مشكلات نسل قبل از ما، اين است كه همواره ما را از امري نهي كرده اند، اما هرگز نميگفتند در ازاي آن چه بكنيم، از نظر من، نويسنده تمام هدفش اين است كه با زبان ادبيات و فرهنگ از جنس روح مردم در بطن جامعه بگويد: " چه بايد كرد". در خصوص تجربيات و كتابهايي كه به تحرير در آورديد بيشتر بگوييد؟ در حدود 50 الي 60 كتاب نوشته ام ، اما كتبي كه به انتشارات ارسال شده بيش از سي مورد نبوده و كتابهايي كه به چاپ رسيده، هجده نسخه است. در حال حاضر دو كتاب نيز در دست چاپ است و به احتمال زياد امسال چاپ مي شود. يكي در مورد ورزش و سلامت جسماني و ديگري در مورد روانشناسي و سلامت رواني است.اولين كتابم خفتگان نام دارد. انتشارات كاروان ، مسابقه ي رمان نويسي در دوبخش آزاد و ايران باستان بر گزار كرد. تا آن زمان كتابهايي از جمله اليور توييست و بينوايان كه باعث تغيير در نگاه جوامع خود شده بودند را مطالعه كرده بودم، سه چهار ماهي وقت داشتم. با مطالعاتي كه در خصوص فقر در ايران انجام داده بودم، مي خواستم ديد جامعه را به سمت كودكان خياباني معطوف سازم. تا حدي كه، مدتي را زير پل هاي عابر پياده خوابيدم، چون در آن زمان نه اينترنتي بود و نه رسانه هاي خبر رساني امروزي و نويسنده مي بايست خود تجربه ميكرد و مي ديد كه اين كودكان چگونه تغذيه مي شوند، چطور زندگي مي كنند من نيز بايد مي ديدم كه چطور جمعشان ميكنند و به كجا مي برند. حاصل اين امور، كتاب اول من خفتگان نام گرفت كه در ميان شش هزار اثر ارسالي جز صد اثر برتر انتخاب شد.اين كتاب جز كتبي است كه بايگاني شد و بايد ديد كه چه زماني به چاپ خواهد رسيد. كتاب ديگري را با عنوان داستانهاي يك نويسنده ديوانه در سال 1383 به تحرير درآوردم. در اين كتاب طنز، از المانهايي استفاده شده كه اگر در حال حاضر مطالعه شود، خواننده تصور ميكند براي امروز و وضعيت روز جامعه نوشته شده است. در سال 1388 مجوز چاپ گرفت و پنج هزار جلد از آن به چاپ رسيد. اين كتاب نسخه دومي دارد كه به نظر من بسيار ارزشمند است ولي هنوز به چاپ نرسيده است. پنج كتاب با عنوان داستانهاي عاشقانه را نيز به تحرير در آوردم كه پنج نگاه متفاوت به عشق است، و در ظاهر هيچ شباهتي به يكديگر و حتي عشق ندارند. خواننده تنها زماني متوجه مفهوم عشق و عاشقانه بودن داستان ميشود كه صفحه آخر كتاب را مطالعه ميكند. دركتاب ديگري با عنوان فرزند نفت، تجربيات خود را از زندگي جناب آقاي ابوالحسن محمد رضايي، پايه گذار آموزش در صنعت حفاري بازنويسي و ويراستاري نمودم. سرگذشت فردي است كه پدرش جز اولين كارگران صنعت نفت بوده و به نظر من هركس كه در صنعت نفت مي باشد بهتر است اين كتاب را بخواند چون بخشهاي نا پيدايي راجع به صنعت نفت در آن گنجانده شده است. آثار ديگري را نيز در قالب داستان تحرير نموده ام. يكي از كتابهاي مورد علاقه ام، كتاب گنجينه است كه بيش از صد بار منتشر شده و جز كتب پرفروش ايران است. اين كتاب توسط يك گروه هشت نفري جمع آوري گرديده و دايرة المعارفي از اشعار ، حكايت و صحبت هاي انسانهاي بزرگ است و ترجمه لاتين آن نيز به چاپ رسيده است.گنجينه كتابي است كه همكاري در تحرير آن باعث افتخار و مباهات من است. در حال حاضر با توجه به محدوديت هايي كه براي نويسندگان وجود دارد فعلاً بيشتر داستانهايم را بايگاني كرده ام و به چاپ كتب علمي با موضوعيت بحران، ايمني، سلامت ، ورزش و ... مي پردازم تا ديني راكه نسبت به جامعه دارم، ادا نمايم. زيرا جامعه براي تك تك ما، هزينه هاي بسياري نموده است. در حرفه خود اوضاع حرفه اي چاپ و نشر را چگونه ميبينيد؟ بيشترين سرانه مطالعه در جهان 120 دقيقه در روز است كه سهم ما در اين بخش تنها دوازده دقيقه مي باشد. دلايل زيادي براي اين مطالعه كم در جامعه بيان شده است، مثل قيمت بالاي كتاب، سانسور، عدم دسترسي نويسنده ها به تيراژ بالا و ... ، يكي از مهمترين موارد در چاپ و نشر، تيراژ بالاست که متاسفانه سهم عمده بازار جهاني از آن غرب مي باشد. البته در تيراژ هايي پايين تر از پنجاه ميليون نسخه كشورهاي شرقي مثل چين و ژاپن نيز حضور دارند. متاسفانه ما هيچ سهمي از اين بازار را در اختيار نداريم، نه اين که ادبيات خاص و تاثيرگذاري نداريم ... گوته از حافظ الهام ميگيرد و مقصر ما هستيم كه ديوان حافظ پرفروش ترين كتاب در فرهنگ و جامعه کشور آلمان نيست. اغلب با ديدي كوتاه، اهداف بسيار زيبايي پايه گذاري ميكنيم اما بيشتر مواقع مسير را به اشتباه طي ميكنيم. به نظر من يكي از بهترين روشها در بالا بردن سرانه مطالعه در كشور، عقب گرد به گذشته و آثار گذشتگان است. در ادبيات ما كساني هستند كه هيچ صحبتي از آنها نيست، و يا بسيار كمرنگ شده اند ولي واقعيت اين است كه همانند تاريخ نمي شود و آنها وآثارشان را از بدنه ادبيات جدا كرد و دور انداخت. در ادبيات، نبايست دخالتهاي غير ادبي صورت گيرد. دقيقا همانند اين امر،كه نبايد در ورزش دخالت سياسي شود. در حال حاضر نويسنده كه با عشق مي نويسد و عمر خود را صرف يك كتاب مي نمايد، تنها هزار يا حداكثر دوهزار نسخه از كتابش به چاپ ميرسد و ضمنا انتشارات به دلايل مختلف در كتابش دست مي برد. به نظرم ادبيات ما در دوران خود در جا مي زند، چون آثار بسياري به رشته تحرير درآمده ولي هنوز به چاپ نرسيده است و با چاپ آنها تازه متوجه ادبيات در اين برهه از زمان خواهيم بود. آيا كتابي هست كه بارها آنرا مطالعه كرده باشيد؟. فلسفه من اين است كه آنقدر عمر طولاني  نخواهم داشت تا يك كتاب را دوبار بخوانم، حتي كتابهاي خودم را دوبار نميخوانم، از هر كتابي، مفهومي را ميگيرم و در ذهن خود حك ميكنم. كودكيم را به خواندن كتابهايي از ديكنز، مارك تواين، هوگو، ژول ورن و ... گذراندم و از هفده سالگي به سراغ ادبيات فارسي رفتم. يكي از موثر ترين كتابهايي كه تا كنون مطالعه كردم، كتاب ناخداي پانزده ساله، اثر ژول ورن است. اثري كه در كودكي تاثيرات مثبتي در وجودم ايجاد كرد و پايه بسياري از رفتارها و وقايعي است كه در زندگيم رخ مي دهد. خانواده چقدر در پيشرفت شما موثر بوده است؟ جد مادري من، جوادکرماني است که يکي از طراحان به نام فرش و قالي بوده است. پدرم را در سن چهارسالگي از دست دادم، اما مادرم نويسنده و همسرم هم مترجم است. خانواده همسرم نيز در ادبيات معاصر ايران نقش بسزايي داشتند. لحظه هايم از عطر محبت و ريشه ام از وجودشان سيراب گشته است. براي آينده چه اهدافي داريد؟ خوشبختانه به كشورم ايران وابستگي زيادي دارم و آينده اي كه براي خود متصور هستم، زندگي عادي يك شهروند معمولي در كشور ايران است. بزرگترين هدفم پيشرفت و موفقيت کشورم است و سعي مي نمايم در زمينه هاي كاري خود بيشتر تلاش كنم. نميتوانم بگويم كه مي نويسم براي اينكه جايزه نوبل ادبيات بگيرم، مي نويسم تا يك روز بخشي از تاريخ ادبيات ايران باشم. بالاترين لذت من، لبخند بچه هاست، با لبخند هر كودك ناگهان دنيايم روشن مي شود. در زندگي سعي كرده ام همه چيز را تجربه كنم چون انسان غير از اين تجربه ها نيست. در اوقات فراغت خود چه ميكنيد؟ هميشه عضو باشگاه هستم و شنا ميكنم. مدتي هم فوتبال بازي ميكردم. اما بزرگترين لذت من كتاب خواندن است. احساس خوشبختي ميكنيد؟ صد در صد احساس خوشبختي ميكنم، اما خوشبختي مانند قدرت، يك مفهوم دروني است، اگر كسي در ذات خوشبخت نباشد، هيچ چيز بيروني او را خوشبخت نميكند. عكس العمل شما در شرايط سخت چيست ؟ در جايي گفته ام كه از پس شرايط بحراني به خوبي بر مي آيم، يكي از دلايلي كه در مديريت بحران فعاليت مي كنم نيز همين است... اين بدين معنا نيست كه در زندگي بهترينم ولي شرايط بحراني ام را به خوبي پشت سرگذاشته ام... در پايان: از گفتگو و مصاحبه با شما بسيار خرسند شدم و به دوستاني كه مي خواهند وارد مسير نويسندگي و نشر كتاب شوند توصيه مي نمايم كه هرگز به اين موضوع به عنوان يك شغل درآمد زا نگاه نكنند و نااميد هم نشوند. مردم ما عاشق ادبيات محاوره اي هستند و كمتر چيزي را ثبت مي كنند. براي پيشرفت مي بايستي رخدادها در هر بخشي ثبت شوند تا اشتباهات گذشته دوباره تكرار نشوند. به اميد آن روز. ..

امتیاز :  ۵.۰۰ |  مجموع :  ۱

برچسب ها

    6.1.9.0
    V6.1.9.0