سال توليد، دانش بنيان و اشتغال آفرين
جمعه ۱۱ فروردین ۱۴۰۲ EN

گفتگو با آقای آیت اله معظمی نویسنده و مولف کتاب آیت

لطفا خودتان را معرفی نمایید و از تحصیلاتتان برایمان بگویید.

آیت اله معظمی هستم متولد سال ۱۳۴۸،از شهرستان  بروجرد. سال ۱۳۶۳ برای اولین بار به جبهه اعزام شدم و تا سال ۱۳۶۷(پایان جنگ) در آنجا بودم. پس از آن در رشته الکترونیک مجتمع فنی مهندسی صنعت نفت قبول شدم. با اتمام تحصیلاتم از سوی شرکت نفت دعوت به کار شدم و در حین کار فوق لیسانس مهندسی صنایع را از دانشگاه علم و صنعت اخذ کردم. محل کار اصلی من معاونت مهندسی پژوهش و فناوری در وزارت نفت است، ولی از اردیبهشت ماه امسال به صورت مامور به شرکت مهندسی و توسعه نفت آمدم و اکنون نیز در واحد بازرسی فنی مشغول به کار هستم.

از چه زمانی و با کدام انگیزه فعالیت در زمینه نویسندگی را آغاز کردید؟

پس از اتمام جنگ همیشه مسئولیت گفتن خاطرات جنگ برای دیگران را بر دوش خود احساس می کردم.

در دورهمی های دوستانه نیز راجع به جمع آوری خاطرات جنگ تصمیماتی میگرفتیم ولی متاسفانه هیچگاه نتوانستم آن را انجام دهم. هر بار که میخواستم شروع به نوشتن کنم، دستم به قلم نمیرفت. تا اینکه با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان سال ۹۴، احساس کردم که این خاطرات در حال تداعی شدن در ذهنم هستند و نوشتن آنها را شروع کردم. با پایان یافتن ماه رمضان نا خودآگاه دستم از قلم باز ماند. این اتفاق، سه سال متوالی و هر بار در ماه مبارک رمضان ادامه پیدا می‌کرد. سرانجام در انتهای ماه رمضان سال ۹۶ نوشتن این خاطرات به پایان رسید. پس از اتمام، تصمیم گرفتم کتابی با مضمون خاطرات جنگ تالیف کنم. در نهایت با جمع آوری نوشته ها و عکسهای مربوط به آن دوران توانستم در اربعین امسال کتاب ” آیت” را  به چاپ برسانم.

لطفاً کمی راجع به کتاب خود برایمان توضیح دهید؟

زمانی که جنگ شروع شد حدوداً ۱۲ ساله بودم و چیزی از جنگ متوجه نمی شدم. به ندرت با دیدن فضای معنوی جنگ  و حال و هوای ان روزها، تحت تاثیر قرار گرفتم و به مسجد(پایگاه مقاومت بسیج)، گرایش پیدا کردم. این کتاب چکیده خاطرات من از همان زمان ورود به پایگاه مقاومت بسیج مسجد امام سجاد(ع) (در بروجرد) است، تا پایان جنگ بیانگر شرح حال چگونگی ورود به  پایگاه، اینکه چه کسانی در زندگی من تاثیرگذار بودند و پس از آن آموزش نظامی و ورود به جبهه جنگ. به تفکیک جاهایی که اعزام شدم و خاطرات مربوط به آن دوران را، به صورت فصل بندی بیان کرده ام.

آیا کتاب دیگری در دست تالیف دارید؟

من تا به حال نویسندگی نکرده ام. در حقیقت این کتاب حاصل ندای درونی من و آخرین کتاب من خواهد بود.  به یاد داشتن این همه خاطرات با جزئیات دقیق، پس از سی سال، تقریبا امری بسیار دشوار است. اما من احساس میکردم تمام صحنه ها جلوی چشمان من هستند آنها را میبینم و می نویسم. تنها در بعضی مواقع برای ذکر کردن تاریخ و مکان دقیق حوادث با دوستانم تماس میگرفتم. این اتفاقات صرفاً خاطرات شخصی خودم بود و سایرین در جریان آنها نبودند که بتوانند کمکی به من بکنند.

آیا اهل مطالعه هستید؟

بله، کتاب را دوست دارم. مطالعات من بیشتر در زمینه های دینی و دفاع مقدس است. کتاب ” حرمان هور” خیلی برای من تاثیرگذار بود، بیانگر خاطرات شهید والا مقامی است که اهل شهر ملایر و رتبه اول کنکور بود. همچنین کتاب “چهل حدیث”  امام خمینی با موضوع خودسازی بسیار جذاب است و خواندن آن را به دوستان توصیه می کنم.

خانواده شما چه نقشی در نوشتن این کتاب داشتند ؟

در خانواده من همیشه سوالات مختلفی راجع به جنگ و خاطرات آن مطرح بود. همسرم از تصمیم من برای نوشتن این کتاب بسیار خوشحال شدند و استقبال کردند. بنده نیز وظیفه خطیر ویراستاری آن را به ایشان محول کردم، فرصت را مغنتم می شمارم و از ایشان تشکر میکنم. لازم به ذکر است، از اربعین تا کنون زمان زیادی نگذشته که نتیجه و تاثیر تالیف این کتاب در زندگی من نمایان شود، ولی با گذشت همین مدت زمان اندک احساس میکنم همه نگاه ها به سوی من است.  لذا تلاش میکنم که در رفتار و کردارم دقت کنم تا در حفظ ارزشهای این کتاب کوشا باشم.

آیا خاطره ای وجود دارد که در ذهن شما به خوبی ثبت شده باشد؟

دو اتفاقی که برای من رخ داده که هیچگاه از ذهن من خارج نمی شوند ، آنها را برایتان بازگو میکنم.

در منطقه عملیات جنگی دچار بیماری سالک(در ناحیه صورت) شدم، با توجه به شرایط جنگ و نبود امکانات پزشکی در کمال تعجب همگان پس از مدت اندکی این بیماری به راحتی برطرف شد به طوری که کوچکترین اثری از آن بر صورت من به جا نماند.

و دیگر اینکه، سال ۱۳۶۵ ،حدود ۵ الی ۶ سال شهر آبادان خالی از سکنه بود. خانه ای در آنجا بود که بعد از گذشت این سالها هنوز از کنتور آبی که در آن بود، آب می چکید. پرچم سبز رنگی در بالای آن منزل علم بود.  من و یکی از دوستانم شب قبل از شروع عملیات کربلای چهار به آنجا رفتیم و با همان آب استحمام کردیم. همه می گفتند این آب سمی و شیمیایی است و هیچ کس حاضر نشد این کار را انجام دهد. فردای آن روز در عملیات، همه افرادی که آنجا بودند شیمیایی شدند به جز من و دوستم. بسیار جای تامل دارد که چه اتفاقی افتاد که همه کسانی که در آن منطقه بودند شیمیایی شدند، جز ما دو نفر…

از لحاظ شما فرد موفق چه کسی است؟

کسی که استعدادش را بشناسد در پرورش و به ثمر رساندن آن تلاش کند و وظایفش را به نحو احسنت انجام دهد. منتهی در جامعه ما چنین افرادی دیده نمی شوند، بلکه تنها کسانی به چشم می آیندکه کاری فراتر از معمول انجام دهند، مانند هنرمندان، ورزشکاران و …  به نظر من موفق کسی است که در نوع خود بهترین باشد.

خوشبختی چیست؟

خوشبختی رضایتمندی قلبی است. ممکن است فردی تمکن مالی بالایی داشته باشد، اما احساس خوشبختی نکند، در عوض شخص دیگری در عین زندگی ساده ای که دارد خوشبخت باشد. خوشبختی یعنی به         داشته هایمان راضی باشیم و برای زندگی بهتر تلاش کنیم.

حرف آخر…

تشکر ویژه از مدیر عامل محترم شرکت متن،  جناب آقای دکتر دهقانی، که زحمت کشیدند و این لوح تقدیر را به من هدیه دادند. در انتظار من نبود که اینچنین مورد لطف و محبت ایشان قرار بگیرم. همچنین از شما و واحد روابط عمومی تشکر میکنم که این کار ارزشمند را انجام میدهید.

در آخر لازم به ذکر است که هدف من از نوشتن این کتاب، معروفیت و به چشم آمدن خودم نبود، ‌بلکه به قصد دیده شدن شهدا آن را تالیف کردم،که این کتاب پلی باشد بین زمان حال و زمان جنگ، برای کسانی که در آن دوران حضور نداشتند،  بتوانند حال و هوای آن زمان را تصور کنند و قدر و منزلت شهدا برای همه محفوظ بماند.

 

 

دیدگاه‌ ها

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. گزینه‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

۶ آذر ۱۳۹۸ساعت: ۱۲:۴۲۱,۳۴۲ بازدید